پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۸۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
خودش را روی مبل جابهجا کرد و صدای قیژقیژ چوبها را درآورد. با بادبزن هم تندتند خودش را باد میزد. آیشن در حال چرخاندن چای بود و ثمانه توی بشقابها میوه میچید:
-چاق شدی مامان. برای سنت خوب نیستا.
ایران چایی برداشت و پشتچشمی برای دخترش آمد:
-کرونا وامونده نمیزاره آدم مث سابگ(سابق)بره و بیاد. نشستیم خونه حوصلهمون سر میره هی میخوریم.
سینی چای را مقابل پدرش گرفت و گف
آمینا
00بیچاره الیسا اگه بفهمه🥲🥲🥲خوبه ثمانه هم بلده جواب بده😍